جدول جو
جدول جو

معنی مستجاب کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مستجاب کردن
برآوردن، اجابت کردن، برآورده کردن، پذیرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ کَ دَ)
مفحم کردن. در جدالی لفظی مخاطب را از دادن جواب عاجز ساختن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مناظره کسی را مغلوب کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از استجابت کردن
تصویر استجابت کردن
پاسخ گفتن پذیرفتن خواهش کسی: دعوتش را استجابت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمال کردن
تصویر مستمال کردن
مستمال گرداندن: خرسند کردن دلاسوده کردن استمالت کردن راضی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مقبول شدن (دعا خواهش) باجابت رسیدن: ودعای منصورحسین حلاج... مستحاب شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاب کردن
تصویر مجاب کردن
پاسخ دادن پاسخ دادن، مغلوب کردن کسی را در مناظره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستجاب شدن
تصویر مستجاب شدن
((~. شُ دَ))
پذیرفته شدن
فرهنگ فارسی معین
برآورده شدن، اجابت شدن، پذیرفته شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متقاعد کردن، راضی کردن، قبولاندن (رای، نظر) ، مغلوب کردن، وادار به تسلیم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد